دبیرستان و هنرستان غیردولتی نور تبریز
دبیرستان و هنرستان غیردولتی نور تبریز

دبیرستان و هنرستان غیردولتی نور تبریز

حقوق بشر؛ امانتی در دست دولت ها


حقوق بشر؛ امانتی در دست دولت ها

حقوق بشر؛ امانتی در دست دولت ها









حصر خانگی، بیش از هزار روز، به استناد کدام حکم؟بسیاری از کارهایی که بعد ازحوادث تلخ ۲۲ خرداد رخ داد، اصولا شرایط را سخت کرده است. اقلیت ها، زنان... وقتی داستان کهریزک رخ داد، من یادم است که وقتی کار بالاتر گرفت، آقای مرتضوی گفتند که من آن موقع اصلا نبودم، مرخصی بودم. امروزه توسط رییس پلیس گفته می شود که ایشان مجرم است

حقوق بشر مثل چهارراهی است که حقوقدانان، جامعه شناسان و اقتصاددانان و سیاسیون را می تواند دور یک میز بنشاند. این اتفاق در کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز اتفاق افتاد. این بار شاید از صحبت های تئوریک و فلسفه حقوق خبری نبود و حضور سخنرانانی که مدام با روزنامه ها و رسانه ها در ارتباط هستند موجب شد این بار به مساله حقوق بشر کمی عینی تر پرداخت شود. کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز، مصادف با روز جهانی حقوق بشر، در حضور حقوقدانان و وکلای برجسته یی، این روز را پاس داشت. سخنرانان همایش دکتر محمد هاشمی حقوقدان، دکتر مهرپور استاد دانشگاه، دکتر حمیدرضا جلایی پور، جامعه شناس و دکتر صادق زیباکلام از استادان علوم سیاسی بودند. از حاشیه های این همایش، حضور فعالان حقوق بشر در طول سالیان اخیر ازجمله نسرین ستوده، محمد علی دادخواه، نرگس محمدی، معصومه دهقان و مرضیه رحیمی بود و در کنار این چهره ها، دکتر افتخار جهرمی، دکتر میرمحمد صادقی، دکتر صالح نیکبخت و چهره های دیگر حقوقی هم در مراسم حضور داشتند.

دکتر محمد هاشمی:

(رییس کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز)

حقوق بشر نزد دولت ها مثل امانت است

در رابطه با حقوق بشر صحبت خواهم کرد اما پیش از آن عرض می کنم که کانون وکلای مرکز به این دلیل که یک نهاد مدنی و مستقل است پیرامون ترویج حقوق بشر گام برمی دارد که بیش از ۱۰ سال است که تحت نظارت هیات مدیره در حال فعالیت است. بعد از انقلاب ما شاهد یکی از ناگواری ها درباره سقوط استقلال کانون وکلا بودیم که یکی از قدم های موثر در بازیافت این استقلال را کمیسیون حقوق بشر برداشت. تاریخ حقوق بشر با جنگ ها و ناگواری ها اتصال پیدا کرده است. منابع بین المللی همواره یکی از استنادات شان به منشور کورش کبیر بوده است و به هر حال بازتابی که منجر به ترویج حقوق بشر شده است، ناخجستگی های ناشی از جنگ ها بوده است که آخرین آن جنگ جهانی دوم بوده است که جهان را به آتش کشید؛ پس از آن وجدان ها بیدار شد تا جایی که عده یی روشنفکران در کنار هم پس از تاسیس سازمان ملل متحد جمع شدند که ماحصل آن امضای اعلامیه جهانی حقوق بشر بود. من استنباط خودم را عرض می کنم و می خواهم بگویم این سالگرد نوعی نوروز است و اتفاقا دعای «یا مقلب القلوب و الابصار... » کاملا به بحث حقوق بشر می خورد. بنابراین امروز را باید نوروز حقوق بشر نامید و در راه بهار علمی، درست گام برداریم. باید این روز را با قلبی پاک پاس بداریم. این مساله جنبه فرهنگی دارد و باید در این راستا گام های هنجاری و ساختاری لازم را برداریم. این موضوع اساسی است می خواهیم این تنها یک مراسم سالگرد نباشد بلکه یک استارت برای توسعه این اندیشه که فی الواقع پاسداشت همان ارزش و کرامت والای انسان است، باشد. در این خصوص ضمن آنکه دولت ها خود را نماینده مردم می دانند باید از این امانت پاسداری کنند. جالب است که قانون اساسی ما گام مثبتی برداشته است و فصل سوم این قانون، اختصاص به حقوق ملت دارد که نکات جالبی در این راستا دارد که در اصل ۹ می گوید هیچ مقامی حق ندارد آزادی های مشروع را حتی با وضع قانون سلب کند. یعنی شهروندان این حق را دارند که قوانین ناخجسته یی که تحدید کننده حقوق انسانی است را قبول نکنند؛ حق مانند ناموسی است که باید از آن پاسداری شود. علاوه بر حکمرانان، مردم باید در جهت توسعه انسانی و احقاق حقوق فردی گام بردارند. نباید محدود به جشن باشد، به همین جهت من به عنوان یک شهروند درخواست اقدامات لازم را دارم و در این خصوص، دولت جدید با شعاری که درباره تدوین منشور حقوق شهروندی داده است، مبادرت فرمود به تدوین منشور حقوق شهروندی. شعار در کشورهای جهان سومی زیاد است و شعار وقتی جنبه عملی پیدا می کند که به مرحله شعور برسد. فکر انتقال داده می شود اینجاست که باید به حقوق بشر به عنوان ناموس نگاه کنیم. حقوق بشر حق انسانی است. ذکر خیر و پاسداشت دو چهره در اینجا لازم است، یکی نلسون ماندلا در سطح جهان و دیگری کاظم معتمدنژاد در سطح ملی. داستان ماندلا را همه می دانند ولی درک او دشوار است. ماندلا در اعمال و رفتار مدنی و انسانی خودش نام نیک را به جای گذاشت و آنچنان این فضای برابرخواهانه را به جای گذاشت که نام نیکش تا همیشه به یاد خواهد ماند. از دیگر خصایص او این بود که قدرت را ارث شخصی اش ندانست و از آن استبداد ظالمانه یی که قدرت طولانی مدت علت آن است، دوری کرد. شخصیت بعدی، جناب دکتر کاظم معتمدنژاد که استاد علم ارتباطات است که دقیقا پیامش حقوق بشری است. چون از مهم ترین اندیشه های حقوق بشری، آزادی در اندیشه و فکر است و از اساتید محترم حقوق بشر می خواهیم مطالب ایشان را به عنوان یک شاهد در کلاس های درسی بیاورند.

دکتر حسین مهرپور:

(مشاور هیات پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی)

اعلامیه حقوق بشر مخالفتی با مذهب ندارد

امروز از یک طرف شصت و پنجمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر می شود که تاثیر بسیار زیادی در جامعه انسانی داشته است و از سویی تولد امام موسی کاظم(ع) است که یکی از قربانیان حقوق بشر بوده اند. من هم می خواهم یادی از نلسون ماندلا کنم به عنوان اسطوره بدترین نقض حقوق بشر، به ویژه بعد از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر. مبارزاتش یک طرف، مشی انسانی و بزرگ منشی اش هم یک طرف است. اعلامیه جهانی حقوق بشربعد از جنگ جهانی دوم و تلاش برای برقراری صلح، در جهت احیای حقوق انسان ها به صورت فراگیر و جهانشمول تدوین شد، این اعلامیه ناظر به امور دنیوی است و حیثیت انسان و برخورداری همه افراد انسانی از آزادی، کرامت و منع تبعیض مشخصا تبعیض بر اساس نژاد، عقیده و جنس را مدنظر دارد. اعلامیه براساس این ملاک ها تصویب شد و تکیه این مساله هم به این است که قابل اجرا و درک برای همه است و جنبه جهانشمولی و اجرا برای تمام افراد دارد. این به عنوان آرمان مشترک جامعه انسانی بیان شده است و این جنبه جهانشمولی تا جایی است که در این اعلامیه برای بیان این حقوق، نامی از اینکه خداوند این حقوق را به انسان داده است و موهبتی است الهی، نبرده شده است. به نظر بنده، این به معنای این نیست که اعلامیه و تدوین کنندگان آن با مذهب مخالف بودند بلکه رسالت خودش را ترویج مذهب نمی داند و همواره عنایت به این داشته است که اصول به گونه یی بیان شود که همه آن را بپذیرند، چه کسانی که خدا را قبول دارند و چه کسانی که ندارند. همه خودشان را زیر چتر این حقوق انسانی ببینند. به نظر من هم اعلامیه از نقطه نظر دین و مذهب باید لابشرط بدانیم نه بلاشرط. به این ترتیب، ملاحظه می شود با مقدمه این اعلامیه، آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل اعلام می کند تا جمیع مردم به آن گوش سپارند. گاهی بازگشت به این متن ها فایده نیست. ماده یک می گوید همه افراد با هم برابرند و آزاد.

اعلامیه حقوق بشر، اعلامیه است، معاهده و سند الزام آور نیست و باید در جهت فرهنگ سازی و اجرایی کردن آن تلاش شود. عده یی درصدد بودند پیش از تصویب این اعلامیه، سند الزام آوری تصویب شود که افراد شکایات بین المللی خود را در آنجا مطرح کنند اما به این نتیجه نرسیدند و گفتند این مواد انسانی به صورت اعلامیه اعلام شود. این اعلامیه تنها اعلام آزادی ها و حقوق اساسی بشر است. به هر حال، مفاد این اعلامیه مقبولیت بسیاری پیدا کرد و حتی مورد تایید مذهبیون قرار گرفت. شهید مطهری درباره این اعلامیه بیان می کند که این اعلامیه چون براساس احترام و آزادی و مساوات تنظیم شده و برای احیای حقوق بشر تنظیم شده است، مورد تایید هر انسانی است. در دین اسلام، انسان، حقوق انسان، آزادی و مساوات آنها نهایت ارزش و احترام را دارد و نویسندگان این اعلامیه مورد ستایش ما هستند. روح و اساس اعلامیه حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت، برابری و روح تشکیل شده است که این روح مورد تایید اسلام است. بنابراین اعلامیه حقوق بشر طبق گفته های ایشان، بیگانگی با موازین مذهبی ما راندارد. نباید نسبت به این اعلامیه بی مهری شود. خود اعلامیه با این موازین علاوه بر اینکه باید نشر شود، نقش دولت ها برای تحقق این موازین را مشخص می کند. این مهم است که همواره موازین حقوق بشری را ملاحظه کنند و نسبت به مردم رعایت کنند؛ دولت ها باید به مسوولان خود آموزش دهند این موازین را و دولت ها باید به گونه یی مسوول شناخته شوند و آن را عملیاتی کنند و پاسخگو باشند و بهترین راه، التزام قراردادی دولت هاست. دولت ها باید خود را وادار به پذیرش کنند و دولت ها به تعهد قراردادی خود پایبند باشند. کمیته حقوق بشر نهاد نظارتی هم دارد که دولت ها موظف به ارائه گزارش هستند. نمی گویم ضمانت اجرای قوی دارد ولی می تواند الزام کننده باشد. دولت های اسلامی که بر مبنای ایدئولوژی اسلامی پایه شده اند، به نظر من از یک سو به جهات موازین اسلامی و تعهدشان به رعایت این موازین، شرعا موظف به رعایت هستند. حقوق را طبق اصل ۵ خداوند داده است و هیچ فردی نمی تواند این حق را از او بگیرد. حکومت اسلامی باید به عدل رفتار کند. طبق اصول قرآنی، دولت باید به عدل و انصاف با مردم رعایت کند. از سوی دیگر به لحاظ پذیرش، دولت ها موظفند موازین حقوق بشر را رعایت کنند و پاسخگوی رفتار خود باشند. دولت جمهوری اسلامی ایران هم تا الان نسبت به برخی از این معاهدات بین المللی متعهد است و امضا کرده است، دو میثاق را پذیرفته، همین طور کنوانسیون حقوق کودک را با شرط قبول کرده است. به هر حال تعهدات شرعی و بین المللی دارد؛ ما امیدواریم به ویژه الان که دولت جدید شعار داده است، سند داده و عنوان کرده است که حقوق شهروندی به معنای این است که حقوق اساسی را باید برای همه مردم به رسمیت بشناسیم و شهروند و بشر باید برخوردار از این حقوق باشند و برای این برخورداری نیاز داریم در برخی قوانین، آیین نامه ها و دستورالعمل ها اصلاح شود و در رویه اجرایی و قضایی اصلاحاتی صورت بگیرد و وکلای محترم دادگستری هم نقش بزرگی در دفاع از حقوق بشر دارند. حکومت هم در این راستا وظیفه مهمی دارد.

حمیدرضا جلایی پور:

(استادیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران)

حقوق بشر اگر در کشور نقض شود، نمی توان به وفاق اجتماعی رسید

من هم علاقه دارم، یادی از ماندلا، نماد انسانی حقوق بشر در شرایط سخت نژادپرستی کنم. قبل از شروع بحث عنوانم را دقیق تر توضیح می دهم، مختصات یا مشکلات محیط سیاسی واجتماعی جامعه برای حاملان حکومت قانون و بشر. لذا دوستان می دانند که چون من رشته ام جامعه شناسی است، از دید جامعه شناسی بیان می کنم. حرف من این است که جامعه ما یک جامعه امروزی و مدرن است و در این جامعه نیروهای سیاسی باقدرتی هستند که اصول کشورداری را به بازی می گیرند و عده یی از محققان این وضعیت را به منش ایرانیان و دی ان ای آنان منتسب می کنند. من این شرایط را به دلایل دیگری می دانم. اینکه من می گویم جامعه ایران یک جامعه مدرن و معاصر است، به این دلیل است که امروزی شدن به این معناست که جامعه انسانی در یک جا متمرکز شده است و اینجا مقتضیاتی دارد و روابط هم متمرکز شده است، جامعه مدرن یعنی جامعه شهری، اصولی دارد که با این اصول نمی توان بازی کرد، تعابیر غربی و شرقی غلط است. الزاماتی دارد که نمی توان با الزامات همراه نشد، جامعه ایران نسبت به قبل مدرن تر است. با توجه به این شرایط اداره شهر ها اصول اولیه یی دارد و همه این را می دانند اما با این اصول بازی می شود و هزینه زندگی بالا می رود، خصوصا برای کسانی که دغدغه قانون و حقوق بشر دارند. چند اصل را نام می برم: ۱) در جوامع پیچیده شهری بخش خصوصی اقتصاد لازم است، با اقتصاد دولتی نمی توان اداره کرد. با موسسات شبه دولتی هم نمی توان این کار را کرد. در کشور ما قرار بود اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی، یک انقلاب اقتصادی بکند که نکرد.

هنوز این اصل مخدوش می شود و لذا زندگی مشکل می شود. اصل دوم که بسیار بدیهی است، این است که در کشور ما قبول شده است که حاکمیت مردم برقرار شود، انتخابات برقرار شود، مگر می شود بدون یک رقابت انتخاباتی علمی این کار را کرد؟در کشور ما دستگاه های رسمی تبلیغاتی تبلیغ می کنند که عضویت در احزاب یک ضدارزش است و در این کشور عضو مافیا شدن باارزش تر از عضویت در حزب است. سرمایه تشکل یابی کار سختی است و هر جامعه یی نمی تواند این کار را بکند، در تریبون های رسمی تشکل های رسمی محکوم می شود و رسما گفته می شود که جامعه مسجد و تکیه دارد، حزب می خواهیم چه کار؟نظام رقابتی حزبی اصل انتخابات پویا در کشورهاست، نمی توان بیخودی افراد را برداریم و مدیریت را به دست شان بدهیم، مثل تجربه هشت ساله اخیر، نکته دوم اینکه احزاب باید فعال باشند برنامه های انتخاباتی داشته باشند و مردم به آن حزب رای دهند، نکته سوم اینکه روابط شهری پیچیده است و نمی توان به راحتی کنترل کرد، پلیس تا اندازه یی می تواند کنترل کند، گشت ارشاد هم نمی تواند، یک اصل طبیعی کنترل که بی خرج هم هست، عرصه عمومی نقد و بررسی است، یعنی همین کسانی که در جامعه زندگی می کنند، باید بتوانند نقد کنند، عرصه عمومی نقد و بررسی در ایران فوق العاده پرهزینه است، مطبوعات آزاد، اجتماع آزاد می خواهد. اگر این عرصه کار کند، چشم دولت باز می شود، متاسفانه این عرصه در ایران ناامن است نه اینکه وجود نداشته باشد. نکته چهارم هم یک اصل بدیهی اولیه است، اصل استقلال دانشگاه ها، مگر می شود یک گروه بنشینند و افراد را تعیین کنند، رییس دانشگاه را تعیین کنند، این دانشگاه دیگر حتی دفاع از حقیقت هم نمی تواند بکند و تبدیل به دبیرستان می شود. مگر می شود عده یی برای حوزه علمیه آخوند بیاورند؟در دانشگاه هم نمی شود، به نظر من خیلی نگران کننده است، اینکه عده یی عضو هیات علمی شوند بدون انتخاب. اصل بعدی این است رسالت آموزش و پرورش به درستی انجام شود. رسالت خانواده ندارد، مهم ترین رسالتش این است که باید به بچه ها بفهماند شهروند چیست و حقوق شهروندی چیست و این کار سختی است. آموزش و پرورش باید به بچه ها بیاموزد اینکه فردا آمدند به جامعه با یکدیگر مدنی رفتار کنند، این کار خانواده نیست. آموزش و پرورش باید بچه ها را آماده کند که با غریبه ها خوب رفتار کنند.

نکته بعدی، این است که اجماع و رفاه و همبستگی چگونه باید در کشور ما صورت بگیرد؟ وفاق اجتماعی حول ارزش های مشترک است، باید ملاک ها پیدا شود. اخلاق مشترک چیست؟ همان حقوق بشر است. حقوق بشر اگر در کشوری نقض شود، نمی توان به اجماع رسید. این اصول از اصول بدیهی است که باید در نظام ما رعایت شود. این اصول تبادل قوا را می خواهد، اراده جمعی را می طلبد. ایرانی ها ضد مدنی نیستند، ایرانی ها اراده سیاسی می خواهند، خیلی چیزها اگر اراده به آن تعلق بگیرد، می شود. من حرف های ریشه دار تاریخی را قبول ندارم. این چند اصل یک چیز بدیهی است. اینکه چرا اراده سیاسی تعلق نمی گیرد به نظر من این است که یک سری اصول در انقلاب ها شکل می گیرد، انقلاب ما که بر پایه برابری و عدالت خواهی شکل گرفت و بسیار روی آن تاکید کرد و الان روی این هویت ها بسیار تاکید می کنند که به نظر من باید فراتر رفت. نکته دوم اینکه شبکه اجتماعی تامین کننده منافع شکل گرفته است، این است که ریشه دارد، منافع شکل گرفته است، تا کار به جاهای باریک نکشد؛ گشایش شکل نمی گیرد. ما شهروندانی هستیم که می توانیم مشکلات را با اراده سیاسی باز کنیم. جامعه ایران جامعه یی پویا است و منفعل نیست. تشکل یابی ها هم با وجود محدودیت، تعطیل نشده است. اقتضای زندگی شهری این را می طلبد، تلاش ها برای استقلال دانشگاه متوقف نشده است. دهه ۷۰ و ۸۰ دهه فعال شدن حاکمیت قانون و حقوق شهروندی بوده است و چند قشر هم به ترتیب هزینه داده اند، اول دانشجویان، دوم روزنامه نگاران، سوم فعالان سیاسی و چهارم وکلا بودند. اینها هزینه دادند و می دهند. با این سختگیری ها آسیب های اجتماعی در ایران افزایش پیدا می کند. پیش بینی نکنند، اینکه پیش بینی می کنند هزینه می رود بالا، موجی که در حال حاضر ایران با آن مواجه است.

صادق زیباکلام:

(استاد دانشگاه دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران)

اگر قانون اساسی را رعایت می کردیم نقض حقوق بشر به صفر می رسید

به امید روزی که در دنیا قفسی نباشد من بیشتر می خواهم یک مقداری درباره تضاد و تقابلی که به نظر می رسد در زمینه فلسفه حقوق بشر، نگاهی که آن در ایران پیدا کرده است، گاه حاکمیت اسلامی که بعد از انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد، علت این امر بوده است. چندین شکاف به علل مختلف میان ایران و غرب پدید آمده است یکی از این مناقشات که به نظر می رسد رو به افزایش است، مناقشه بر سر حقوق بشر است. غربی ها ظرف این سه دهه همواره ما را به خاطر نقض حقوق بشر مورد مواخذه قرار داده اند؛ پاسخی که ما به این نقض داده ایم ظرف این ۳۵ سال چه بوده است؟این بوده است که غرب از حقوق بشر استفاده ابزاری و سیاسی می کند و مشکل ما حقوق بشر نیست، مشکل این است که ما می خواهیم آزاده باشیم. ما چون می خواهیم دادرسی مان بر اساس اصول و موازین اسلامی باشد و عواملی از این دست. بارها و بارها این مطالب را از مسوولان کشوری شنیده ایم، بنده می خواهم این سوال را مطرح کنم که مشکل ما در ارتباط با حقوق بشر چیست؟دلیلش به این خاطر است که قضات ما می خواهند بر اساس شرع نظام حقوقی را اجرا کنند یا خیر؟ من معتقدم که برعکس آنچه منظما گفته می شود، انتقاداتی که به ما وارد می شود، خیلی ربطی به اسلام پیدا نمی کند. اینکه دانشجویی ستاره دار می شود در جمهوری اسلامی ایران، اینکه دانشجویی به واسطه آنکه در ستاد میرحسین موسوی فعالیت می کرده یا طرفداری می کرده یا در یک راهپیمایی که غیرقانونی بوده است، شرکت کرده، وقتی این دانشجو ستاره دار می شود یا از تحصیل منع می شود، اینکه اگر در فوق لیسانس گزینش، او را رد کند یا اگر در دکترا اینچنین شود، بر اساس کدام قانون یک دانشجو را به دلایل سیاسی و به این دلیل که فکرش مخالف با حکومت است یا منتقد حکومت است، به استناد کدام دلیل او را منع می کند؟آیا در قانون اساسی اصلی وجود دارد که منع کند؟بازداشت بدون اتهام؛ آیا اتفاق نیفتاده است که یک فرد سیاسی در جمهوری اسلامی ایران اتهامی به او وارد شده است و ماه ها بعد به او بگویند اتهامت این بود.

گفته می شود که وزیر علوم به خاطر اینکه معاونانی غیرتایید شده از اطلاعات انتخاب کرده است، می خواهد استیضاح شود. بر اساس کدام قانون وزارت اطلاعات، رییس دانشگاه، استاندار، معاون وزیر و غیره را باید انتخاب کند. انتخابات و رد صلاحیت ها؛ بارها و بارها این را شنیدید که فلانی رد صلاحیت شد، اینکه به شورای نگهبان کتبا و شفاها گفته شده که چرا رد صلاحیت شده و بعضا دیده شده است که گفته است آبرویت می رود، به خاطر حرمت خودت نمی گوییم. قانونا شورای نگهبان باید از چهار مرجع بپرسد، بنده به عنوان کسی که رد صلاحیت شده در انتخابات مجلس ششم صحبت می کنم. وقتی داستان کهریزک رخ داد، من یادم است که وقتی کار بالاتر گرفت، آقای مرتضوی گفتند که من آن موقع اصلا نبودم، مرخصی بودم. امروزه توسط رییس پلیس گفته می شود که ایشان مجرم است. من معتقدم که هیچ کدام اینها نه ربطی به اسلام دارد، نه ربطی به چیز دیگری. به نظر من مشکل ما اینها هست، اینکه بگویند غربی ها می خواهند ایدئولوژی ما را عوض کنند، غلط است.به عنوان کلام آخر، دکتر مهرپور نشان دادند تضاد بنیادی بین اسلام، نگاه دینی با حقوق بشر نیست. یکسری هم که من فهرست کردم که ایرادات چه بوده است. مشکل اصلا در این نیست که ما می خواهیم موحد باشیم و غربی ها مانعند. بنده معتقدم اگر ما قانون اساسی را رعایت می کردیم، اگر ما اصول مصوب مجلس خودمان را رعایت می کردیم من معتقدم نقض حقوق بشر به صفر می رسید. ما قوانین خودمان را هم رعایت نکردیم.

ثمین چراغی

فتنه شناسی


فتنه شناسی

فتنه شناسی











فتنه، معانی مختلفی دارد و در قرآن و حدیث و تاریخ، کاربردهای گوناگون آن قابل مطالعه و بهره گیری است. در این پژوهش به برخی از ابعاد محتوایی آن اشاره می شود و تحقیق بیشتر را برعهده ی شما خوانندگان گرامی می گذاریم.

فتنه چیست؟

اصل و ریشه ی این واژه، از «فتن، یفتن» به معنای آزمایش و امتحان است که به صورت های مختلف انجام می گیرد. وقتی طلا را در آتش می نهند و می گدازند تا خوبی و بدی و عیار آن مشخص گردد، به این کار، فتنه گفته می شود.(۱) اگر فتنه به معنای به آتش افکندن انسان به هم به کار رفته، با عنایت به این ریشه ی لغوی است.

بر اساس اصل معنای یاد شده، این کلمه در معانی مختلفی در قرآن و روایات به کار رفته است، مثل: گمراهی، آزمایش، حجت، شرک، کفر، سوزاندن با آتش، عذاب، قتل، بازداشتن از راه خدا، محنت و بلای شدید، (۲) که البته بسیاری از این ها معنای لغوی فتنه نیست، بلکه در این مفاهیم به کار رفته و در آیاتی که این واژه آمده، به این معانی تفسیر شده است.

بیشترین کاربرد این واژه در متون دینی در سه مورد است:

اول: امتحان و آزمون؛

دوم: آمیختگی حق و باطل؛

سوم: آشوب و بلوا.

۱ آزمایش و امتحان

از سنت های حتمی و استناناپذیر خداوند، «امتحان» است. هر کس و هر قوم و هر جامعه ای با چیزی آزمایش می شود تا میزان صداقت و ادعا، ایمان و کفر، تحمل و ناشکیبی آنان مشخص شود. به آن چیزی که وسیله ی آزمایش است، «فتنه» گفته می شود؛ مانند: اموال، اولاد، قحطی، کمبود، مرگ و میرها، بلاها و شداید.

در آیات ابتدایی سوره ی عنکبوت، با اشاره به این برنامه ی الهی می خوانیم:

«احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین؛(۳) آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم، رهایشان می کنیم و امتحان نمی شوند؟ ما مردم پیش از ایشان را آزمودیم، پس باید خدا روشن سازد کسانی را که صادقند از کسانی که دروغ می گویند.»

در آیه ای دیگر سخن از این است که مردم هر سال یک بار یا دو بار امتحان می شوند.(۴) و در آیه ای دیگر، ضمن بیان این که هر کس مرگ را خواهید چشید، می افزاید: «و نبلوکم بالخیر و الشر فتنه؛(۵) ما شما را به وسیله ی خیر و شر امتحان می کنیم.»

این نشان می دهد که ابزار امتحان، همیشه امور دشوار و ناراحت کننده نیست. گاهی مردم با ثروت امتحان می شوند، گاهی با فقر، گاهی با قدرت، گاهی با ضعف، گاهی با مرگ و میر عزیزان، گاهی با تولد فرزند و افزایش افراد خانواده، گاهی با سلامتی و عافیت، گاهی با بیماری، گاهی با شهرت، گاهی با گمنامی، گاهی با زیبایی، گاهی با زشتی، گاهی با وفور نعمت، گاهی با قحطی و خشک سالی و نمونه های دیگر.

البته اقشار مختلف مردم هر کدام به نوعی امتحان می شوند؛ مثلا امتحان حاکمان به گونه ای است و آزمون رعیت به گونه ی دیگر، کارمندان به نوعی است و پزشکان به گونه ای و عالمان و فقیهان به نوع دیگر.

در قرآن، حدود بیست مورد، فتنه به معنای امتحان به کار رفته است. آزمایش و امتحان، در سرگذشت اقوام پیشین هم بوده است. قرآن با نقل آن ها به مسلمانان درس و پیام می دهد که خود را آماده ی تحمل بلاها و آزمون های سخت الهی در راه ایمان و مکتب بسازند.

چند نمونه را یاد می کنیم:

الف) ناقه ی صالح: ناقه ی صالح، یکی از وسایل امتحان خدا بود. قوم حضرت صالح از او معجزه ای درخواست کردند که ناقه ی سرخ رنگی را از دل کوه بیرون آورد تا به او ایمان آورند. وی با اذن و قدرت الهی، شتر ماده ای را همراه با بچه اش از دل سنگ بیرون آورد. ویژگی های آن ناقه و فرزندش در آیات قرآن آمده است. قرار بر آن شد که آب آبشخورها و نهرها به طور کامل یک روز متعلق به شتر باشد وکسی آن روز آب بر ندارد و روز دیگر مخصوص مردم باشد و مردم به آن شتر کاری نداشته باشند و آزاد باشد تا هر جا خواست برود و بچرد.

سرانجام آن قوم مشرک، آن ناقه را کشتند و دچار عذاب الهی شدند. قرآن فرستادن آن شتر را یک فتنه و امتحان برای مردم بیان می کند: «انا مرسلوا الناقه فتنه لهم».(۶) داستان شتر حضرت صالح در آیات متعددی از قرآن آمده است(۷) و بیان می کند که آن قوم در این آزمون الهی شکست خوردند و هم چنان به شرک خود پایدار ماندند.

از توصیه های پیامبر خدا (ص) به امت این بود که: پس از من حوادث و قضایایی پیش خواهد آمد. پس هر کس بخواهد کار این امت متحد و منسجم را برهم زند و تفرقه بیندازد، هر که باشد، گردن او را بزنید.

ب) اصحاب سبت: نمونه ی دیگر، اصحاب سبت است. قومی از بنی اسرائیل کنار دریا زندگی می کردند و خوراک و درآمدشان از صید ماهی بود. آن ها از خدا خواسته بودند یک روز مقدس را برای استراحت و تعطیلی شان قرار دهد. درخواستشان پذیرفته شد و روز شنبه روز تعطیلی معین گشت و قرار شد آن روز کسی ماهی صید نکند. این امتحانی بود برای سنجش میزان اطاعت امر و فرمانبرداری شان از حکم خدا. ولی آنان روزهای شنبه با دیدن ماهی ها که کنار آب می آمدند، وسوسه می شدند و با نیرنگ، کانال ها و آب راه هایی درست می کردند تا ماهی ها در آن گیر بیفتند و فردایش آن ها را صید کنند. در واقع، این نوعی تخلف از دستور با ظاهرسازی و فریب و نیرنگ بود.

قرآن کریم این موضوع را هم یک آزمون الهی می داند و از آن یاد می کند: «کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون»(۸) و اشاره دارد که آن قوم که در این آزمون شکست خوردند و نتوانستند اطاعت خویش را ثابت کنند، دچار عذاب الهی گشتند.

ج)گوساله ی سامری: وسیله ی دیگر برای امتحان قوم بنی اسرائیل، گوساله ی سامری بود. موسای کلیم، امت خود را از چنگ فرعون نجات داد و از فرعون پرستی به خداپرستی هدایت کرد. اما در مدت زمان چهل روزه ای که برای مناجات با خدا به کوه طور رفت، «سامری» آنان را گمراه ساخت و با ساختن یک گوساله ی طلایی که بانگی از آن برمی آمد، ادعا کرد که این خدای شماست. آن قوم، با آن که آن همه آیت و دلایل از موسی دیده بودند، در مقابل وسوسه های اغواگرانه ی سامری فریب خوردند و گوساله پرست شدند. قرآن کریم، ضمن بیان این ماجرا در آیات مختلف، قوم بنی اسرائیل را نکوهش می کند که چرا در غیاب موسی دست از دین حق و پرستش خدای یکتا کشیدند و گوساله را خدا پنداشتند. هارون (برادر موسی) هم به آنان گفته بود که این یک امتحان است و شما فریب خوردید: «و لقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنم به و ان ربکم الرحمن».(۹)

داستان قوم طالوت و امتحان شدن آنان به نهر آب در مسیر رفتن به جنگ جالوت، نمونه ی دیگری از این آزمون است.

امتحان هایی که برای حضرت یوسف، حضرت ایوب، حضرت ابراهیم و ... پیش آمد، همه حاوی درس هایی گران بهاست. مهم آن است که انسان از آزمایش الهی پیروز بیرون بیاید. حضرت علی(ع) می فرماید: «هیچ کدام از شما نگوید که: خدایا من از فتنه (امتحان) به تو پناه می برم، چرا که آزمایش، برنامه ی حتمی خدا برای همه است و گریزی از آن نیست. بلکه هر کس می خواهد به خدا پناه ببرد، از آزمون گمراه کننده و لغزاننده پناه ببرد. خدای سبحان می فرماید: بدانید که اموال و اولاد شما فتنه است؛ یعنی مردم را با اموال و اولاد می آزماید تا روشن سازد که چه کسی به رزق و روزی خدا راضی است و چه کسی از آن ناراضی است. گرچه خداوند می داند و از خود مردم بهتر آنان را می شناسد، لیکن می خواهد کارهایی که به سبب آن ها مستحق عذاب و ثواب می شوند، برای خود مردم روشن گردد...»(۱۰)

آن حضرت، در نهج البلاغه بارها به این حقیقت پرداخته و صحنه های گوناگون امتحان را برای امت ترسیم کرده است. از جمله در جایی می فرماید که پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «یا علی! مردم به زودی با اموالشان امتحان خواهند شد و با مسلمانی خود بر خدا منت خواهد گذاشت و تمنای رحمت الهی را داشته و از خشم الهی احساس ایمنی خواهند کرد، حرام های خدا را با شبهات دروغ و هواهای نفسانی حلال خواهند شمرد، شراب را به اسم نبیذ، حرام و رشوه را به نام هدیه و ربا را به عنوان داد و ستد حلال خواهند شمرد». گفتم: یا رسول الله! این وضع را چگونه تأویل و تحلیل کنیم، آیا این، «ارتداد» است یا «فتنه»؟ حضرت فرمود: «فتنه».(۱۱)

«شرایط فتنه»، شرایطی است که حق و باطل معلوم نباشد و دو گروه یا دو فرد یا دو جریان فکری و سیاسی در مقابل هم قرار گیرند و معلوم نباشد که حق با کیست؟ توصیه ی حضرت امیر (ع) در چنین مواردی این است که انسان به گونه ای رفتار کند که نه از قدرت جسمی او و نه از موقعیت اجتماعی اش به سود باطل بهره برداری نشود.

۲ آمیختگی حق و باطل

«شرایط فتنه»، شرایطی است که حق و باطل معلوم نباشد و دو گروه یا دو فرد یا دو جریان فکری و سیاسی در مقابل هم قرار گیرند و معلوم نباشد که حق با کیست؟ توصیه ی حضرت امیر (ع) در چنین مواردی این است که انسان به گونه ای رفتار کند که نه از قدرت جسمی او و نه از موقعیت اجتماعی اش به سود باطل بهره برداری نشود. تعبیر و تشبیه حضرت چنین است: «کن فی الفتنه کابن اللبون، لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب؛(۱۲) در فتنه، همچون بچه شتر باش که نه پشت محکمی دارد که بر آن سوار شوند و نه پستان پر شیری دارد که او را بدوشند.»

این که در اوضاع فتنه آمیز باید خود را کنار کشید تا حق روشن گردد، آن گاه طرفداری از حق کرد، یک تکلیف دینی است. بعضی ها در زمان امام علی (ع) و در جریان جنگ صفین، خود را از معرکه کنار کشیده بودند و علی (ع) را یاری نمی کردند، به این بهانه که فتنه ای پیش آمده و ما نمی دانیم حق با کیست. این نشانه دهنده ی ضعف بینش آنان است، چرا که وقتی یک طرف نزاع، امام معصوم است که پیامبر خدا (ص) درباره ی او فرمود: علی با حق است و حق با علی است و این دو از هم جدا نمی شوند، (۱۳) و طرف دیگر معاویه است که خصومت دیرین آل امیه با اسلام، در وجود او تجسم یافته بود، بنابراین، شرایط فتنه نبود که کسانی خود را کنار بکشند و به اسم دوری جستن از فتنه، امام حق را تنها بگذارند.

از سنت های حتمی و استناناپذیر خداوند، «امتحان» است. هر کس و هر قوم و هر جامعه ای با چیزی آزمایش می شود تا میزان صداقت و ادعا، ایمان و کفر، تحمل و ناشکیبی آنان مشخص شود. به آن چیزی که وسیله ی آزمایش است، «فتنه» گفته می شود؛ مانند: اموال، اولاد، قحطی، کمبود، مرگ و میرها، بلاها و شداید.

فته جایی است که حق با باطل

جور با عدل، خدا با طاغوت

گردد آمیخته، آن گونه که مشکل بتوان باز شناخت

لیک در صحنه ی پیکار امام

با ستم پیشه و پیمان شکن و فاسق خارج از دین

حق، چنان روشن و بی ابهام است

همچو خورشید، به پیشانی روز

در چنین کوره ی افروخته از ظلمت و نور

خائن آن است که خود را به کناری بکشد

چون که در صحنه ی درگیری حق با باطل

بی طرف بودن در جمع تماشاچی ها

خود گناهی است بزرگ...(۱۴)

آن چه فتنه را پیش می آورد، به هم ریختن مرزهای حق و باطل، هوس های عده ای در پوشش حق و وظیفه و نیز نقاب حق زدن به چهره ی باطل و گمراهی است که جامعه ای را به اشتباه می اندازد.

امیرمؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه، ریشه ی بروز این گونه «فتنه» ها را چنین ترسیم می کند: «سرآغاز پیدایش فتنه ها، هواهای نفس است که پیروی می شود و احکام بدعت آمیزی است که در دین پدید می آید؛ بدعت هایی که با کتاب خدا مخالف است، ولی عده ای بر سر آن ها بدون انگیزه ی دینی و خدایی، با یک دیگر هم بستگی پیدا می کنند و در مقابل دیگران جبهه می گیرند.اگر باطل از آمیختن به حق خالص باشد، ترسی بر حق طلبان نیست (چون باطل را می شناسند) و اگر حق با باطل در نیامیزد، زبان معاندان از آن کوتاه می شود. لیکن بخشی از حق و بخشی از باطل گرفته می شود و به هم مخلوط می گردد، در این حال است که شیطان بر دوستان خود مستولی و مسلط می شود، اما آنان که از سوی خدا، نیکی بر آنان رقم خورده و هدایت شده اند نجات می یابند: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع...».(۱۵)

در نزاع دو گروه مسلمان، به حکم آیه ی قرآن باید میان آنان آشتی داد. اگر یکی از آن دو گروه، تجاوز پیشه و اهل «بغی» باشد، باید با گروه یاغی و متجاوز جنگید تا به حکم خدا گردن نهد.(۱۶)

شرایط فتنه تا وقتی است که حق یا باطل بودن یکی از دو طرف متخاصم روشن نباشد، یا در هر دو طرف حق و باطل به هم آمیخته باشند.آن چه در زمان حضرت علی (ع) پیش آمد، از دید کوته بینان بی بصیرت، شرایط فتنه بود. اما در نگاه بصیران تیزبین و مؤمن و حجت شناس، شرایطی بود که می بایست در رکاب علی (ع) با باطل جنگید. فتنه ی «خوارج نهروان» نیز همین گونه بود. عده ای فریفته ی ظاهر آراسته و پیشانی های پینه بسته و عبادت های ظاهری آنان می شدند و جنگیدن با آنان را روا نمی دانستند. اما تیز بینان با بصیرت می دانستند که باید آن «فتنه» را ریشه کن ساخت. این بود که در رکاب امام، با نهروانیان جنگیدند و آنان را به هلاکت رساندند.

شهید مطهری تحلیل عمیق و زیبایی از آن جریان باطل که نقاب حق به چهره زده بودند ارائه می دهد و اقدام شجاعانه ی امیرالمؤمنین(ع) را در ریشه کن ساختن آن خشکه مقدس های متحجر و مغرور، می ستاید و می نویسد:

«علی بر روی مردم این چنین ظاهر الصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب، ژنده پوش و عبادت پیشه، شمشیر کشیده و همه را از دم شمشیر گذرانده است ... از درس های بسیار آموزنده ی تاریخ تشیع خصوصا و جهان اسلام عموما همین داستان خوارج است. علی خود به اهمیت و فوق العادگی کار خود از این جهت واقف است و آن را بازگو می کند. می گوید: فأنا فقات عین الفتنه...؛(۱۷) من چشم این فتنه را درآوردم، غیر از من احدی جرأت چنین کاری را نداشت، پس از آن که موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و «هاری آن فزونی یافته بود.»(۱۸)

آن جا هم که خوارج نهروان با شعار «لا حکم الا لله» به طغیان بر ضد حکومت علوی پرداختند، امام در رد آنان می فرمود: «کلمه حق یراد بها الباطل؛(۱۹) این سخن حقی است که انگیزه ی باطل در پشت آن نهفته است». این یعنی همان فتنه؛ آمیختن حق به باطل به قصد فریب مردم.

۳ آشوب و هرج و مرج

کاربرد دیگر فتنه، در مورد بلواها و آشوب ها و هرج و مرج هایی است که میان مردم پیش می آید و جان و مال و ناموس مردم به خطر می افتد و امنیت و آسایش از آنان سلب می گردد. به این معنا «فتنه انگیز» به کسی گفته می شود که اختلاف و بلوا پیش آورد و با گفتن حرف ها یا انجام برخی کارها وحدت جامعه را به هم بریزد و نا امنی ایجاد کند.حتی گاهی ممکن است حرف حقی فتنه ای پدید آورد. سعدی گوید: «دروغ مصلحت آمیز، به ز راست فتنه انگیز».

قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد با کافرانی که مسلمانان را از شهر و دیار خویش آواره ساختند مبارزه کنند و می فرماید: «و الفتنه اشد من القتل؛(۲۰) فتنه از کشتن شدیدتر است». در آیه ای دیگر ضمن دستور به مسلمانان برای جنگ با مشرکان حریم شکن که مسلمانان را از شهر و دیار خود بیرون کردند، می فرماید: «و الفتنه اکبر من القتل؛(۲۱) فتنه از کشتن بزرگ تر است.»

از توصیه های پیامبر خدا(ص) به امت این بود که : پس از من حوادث و قضایایی پیش خواهد آمد. پس هر کس بخواهد کار این امت متحد و منسجم را برهم زند و تفرقه بیندازد، هر که باشد، گردن او را بزنید.(۲۲) این حکم قاطع نشان می دهد که فتنه انگیزی و بلوا افکنی، رشته ی همه ی امور را درهم می ریزد و جامعه را به هرج و مرج می کشاند و در شرایط ناامنی، هیچ قانونی را نمی شود اجرا کرد و کارهای علمی و فرهنگی و عمرانی هم تعطیل می شود.

این که توصیه شده «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اشاره به ضرورت مراقبت از زبان و حرف هاست که مفسده انگیز و فتنه خیز نباشد.

درباره ی سه معنایی که برای «فتنه» گفته شد، سخن بسیار است و شواهد تاریخی فراوان. سزاوار است که درباره ی این موضوع، کاوش بیشتر شود و نمونه هایی از هر یک در جامعه ی کنونی و تاریخ معاصر و زندگی روزمره ، بررسی گردد.

ذبیح الله محمدی بردبری

پی نوشت :

۱- راغب اصفهانی، مفردات، واژه ی «فتن».

۲- شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج ۲، واژه ی «فتن».

۳- عنکبوت (۲۹) آیه ی ۲ و ۳.

۴- توبه (۹) آیه ی ۱۲۶. گرچه نزول این آیه را درباره ی منافقان دانسته اند.

۵- انبیاء (۲۱) آیه ی ۳۵.

۶- قمر(۵۴) آیه ی ۲۷.

۷- مثل: اعراف، آیات ۷۳ و ۷۷؛ هود، آیه ی ۶۴؛ اسراء ، آیه ی ۵۹؛ شعراء، آیه ی ۱۵۵؛ شمس، آیه ی ۱۳.

۸- اعراف (۷) آیه ی ۱۶۳. آیات دیگری که به موضوع اصحاب سبت اشاره می کند عبارت است از: نساء، آیه ی ۱۵۴؛ نحل، آیه ی ۱۲۴؛ بقره، آیه ی ۶۵.

۹- طه(۲۰) آیات ۹۰-۸۵. نیز در این مورد ر.ک: بقره، آیات ۵۱، ۵۴ و ۹۲؛ نساء، آیه ی ۱۵۳؛ اعراف آیه ی ۱۵۲-۱۴۸.

۱۰- صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت ۹۳.

۱۱- همان، خطبه ی ۱۵۶، ص ۲۲۰.

۱۲- همان، حکمت ۱.

۱۳- «علی مع الحق و الحق مع علی ...»؛ احقاق الحق، ج ۵، ص ۶۲۳.

۱۴- از نویسنده، برگ و بار، ص ۲۵۸.

۱۵- صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ی ۵۰.

۱۶- حجرات (۴۹) آیه ۹.

۱۷- نهج البلاغه، خطبه ی ۹۲.

۱۸- شهید مطهری، جاذبه و دافعه ی علی (ع)، ص ۱۵۴.

۱۹- نهج البلاغه، خطبه ۴۰.

۲۰- بقره (۲) آیه ۱۹۱.

۲۱- همان، آیه ی ۲۱۷.

۲۲- علامه امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۸.

«کلاشنیکوف» دقیقا چی ساخت؟

«کلاشنیکوف» دقیقا چی ساخت؟

«کلاشنیکوف» دقیقا چی ساخت؟
 کلاشنیکوف










خبر کوتاه بود و واضح و روشن. پیرمرد روس نتوانست نود و پنجمین سالگرد تولدش را در کنار رئیس جمهور روسیه جشن بگیرد و با هم نوشیدنی مورد علاقه اش را بنوشند. او در روزهای پایانی سال، یعنی ۲۳ دسامبر ۲۰۱۳ بر اثر عارضه قلبی درگذشت.

روزی که رسانه ها نوشتند «میخاییل تیموفیویچ کلاشنیکف درگذشت» همه به یک فکر بودند. اینکه خالق پرشمارترین ابزار کشتار بشر تا امروز (و حتی آینده) با عذاب وجدان از دنیای فانی رفت یا با توجیه خودش را سبک کرده بود.

حالا بعد از مرگ او جهان مانده و بیش از ۱۰۰ میلیون میراث این نابغه روس. خوب که نگاه می کنیم، می بینیم خیلی سخت است که ادمی بتواند از روی یک تخت سفید داخل یک اتاق سفید و روی ملحفه های سفید آینده جهان را از سفیدی دربیاورد و سرخ کند. سرخ همچون رنگ پرچم سرزمین آقای میخاییل کلاشنیکوف. حداقل بعد از مرگ او جهانیان و به ویژه ایرانیان متوجه شدند که واژه کلاشنیکوف اشتباه است و باید ماشین کشتار روسی را به اسم حقیقی اش یعنی «کلاش نیکوف» صدا کرد.

باز هم شرق وحشی

در روسیه برعکس سرزمین یانکی ها شرق وحشی است و نه غرب، و این نظریه در طول جنگ جهانی اول ودوم ثابت شد. جایی که سربازان سیبریایی ارتش سرخ، قوای حریف را در هم می شکستند ودر برف پیش روی می کردند در حالی که سربازان حریف در حال جان دادن در اثر سرما بودند. مردان شرق روسیه بارها تاریخ را عوض کردند اما یک مرد توانست به اندازه همه آن ابرمردهای غیرطبیعی تاریخ ساز شود.

حالا در سال ۱۹۴۱ قرار داریم. میخاییل ۲۳ سال دارد و در ابتدای راه جنگ در جبهه علیه نازی ها مجروح شده و در شهر «تانکش» بستری شده. روی تخت خوابیده و به سقف نگاه می کند. به این فکر می کندکه به جای راه اندازی ماشین آلات کمکی نظامی یک وسیله برای پایان دادن جنگ اختراع کند. هر چند که مسلسل بی نظیر پ.پ.ش در دستان مدافعان ارتش سرخ است اما آلمان ها مسلسل هایی دارند که کمتر آسیب می بیند و به ژرمن ها کمک می کند تا به سمت قلب حکومت کمونیسم حرکت کنند.

حالا میخاییل تصمیم خود راگرفته، کاغذل و قلم طلب می کند و با فراغ بال و ذهنی دور از جنگ مشغول رسم روی کاغذ می شود. طرحش خیلی اصیل نیست، یعنی از ام۱ آمریکایی ها وام گرفته اما عمده طرحش میراث دار اس تی جی ۴۴ نازی هاست. هنگام مرخص شدن از بیمارستان طرحش را تمام می کند اما اسمی رویش نمی گذارد.

این کاغذهای تا شده در چمدان می ماند تا سال ۱۹۴۶ که جنگ تمام شده و میخاییل فرصت می کند کاغذهایش را به ستاد مشترک ارتش برساند. یک سال روی طرح کار می کنند و سرانجام مسلسل میخاییل سال ۱۹۴۷ در خط تولید قرار می گیرد. اسمش را می گذارند اِی کا۴۷. این اسم مخفف عبارت «آفتامات کلاشنیکوف ۴۷» است. آفتامات به زبان روسی یعنی مسلسل، کلاشنیکوف هم طراح سلاح است و مسلسل هم که در سال ۴۷ تولید شده.

به همین سادگی ولی پیچیدگی! ساده است چون ساده ترین سلاح دنیا تولید شد ولی این تولید در پروسه ای پیچیده و طولانی شکل گرفت.

خدای کشتار

پاسخ آنهایی را که می پرسند «کلاشنیکوف گناهکار است یا خیر؟» را نمی توان به سادگی داد. از یک طرف می بینیم که میخاییل هم مثل افراد مشهوری همچون ساموئل کلت فقط به تکامل سلاح ها کمک کرده و وسیله ای جنگی را طراحی کرده است. خود ژنرال فقید اینطور می گفت: «اسلحه کلاشنیکوف را برای جلوگیری از پیشروی آلمانبه سوی شوروی ساختم و قصد نداشتم این اسلحه در عملیات تروریستی مورد استفاده قرار گیرد. اگر می خواهید کسی را مقصر بدانید، آلمان های نازی را مقصر بدانید که مرا مجبور کردندط راح سلاح شوم!»

چیزی شبیه به این عقیده را نوبل هم داشت. از طرفی دیگر آمارهای مربوط به این سلاح را می بینیم که مفهومی جز کشتار بیشتر را نمی رساند. سالانه رقمی حدود یک میلیون سلاح اِی کا۴۷ در جهان ساخته می شود. از این رقم سهم روسیه ۱۰۰ هزار قبضه و سهم چین، بلغارستان و لهستان حدود ۹۰۰ هزار قبضه در سال است. (چین بزرگترین تولیدکننده این سلاح با نام تایپ ۵۶ است.)

طبق آمار بین المللی تا به حال (از ۱۹۵۱ تاکنون) بیش از ۱۰۰ میلیون قبضه اِی کا۴۷ تولید شده که این رقم منهای سایر تولیدات خانواده کلاشنیکوف است! جنبش های جدایی طلب، پارتیزان ها، گروگان گیرها، تروریست ها، انقلابیون و نیروهای غیررسمی سلاح مورد علاقه خود را اِی کا۴۷ معرفی کرده اند.

البته باید ارتش ده ها کشور را هم به این فهرست افزود. علت این علاقه هم مشخص است. سادگی غیرقابل تصور ساختار سلاح در کنار مقاومت سلاح در برابر شرایط سخت آب و هوایی یک جنگ افزار ایده آل خلق کرده. چریک ها با کلاش هایشان شناخته می شوند، زیرا این سلاح نگهداری مستمری نیاز ندارد و آنها در جنگ های نامنظم می توانند روی مسلسل هایشان حساب ویژه باز کنند.

قدرت نفوذ سلاح مذکور فراتر از جنبه نظامی است، تا جایی که این وسله روسی در جنبش های مقاومتی، تبدیل به یکی از نمادهای مقاومت و جنگاوری شده و جایگاه خاصی در ایددوولوژی ها پیدا کرده. کشورهای زیادی با کمک این مسلسل از دست مستبدان رهایی یافته اند و چریک های بیشماری توانسته اند با همین سلاح جلوی متجاوزان را بگیرند. به همین دلیل آفتامات کلاشنیکوف ۴۷ وارد آرم سازمان های کشورها و ارگان های زیادی شده است.

برای مثال در جنگ تحمیلی، ایران نیاز به سلاح برای انجام عملیات نظامی گسترده داشت، به همین دلیل اِ کا۴۷ های وارداتی (ایران هم اکنون تولیدکننده این سلاح است) به دست رزمنده های ایرانی رسید. این سلاح در نزد مردم ما نماد مقاومت است، در حالی که در ابتدای جنگ سلاح سازمانی ایران چیز دیگری بود ولی گستردگی استفاده از کلاشنیکوف این عقیده را رقم زد.

شاید همین امر باعث شده تا در آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اِی کا۴۷ به عنوان نماد جنگاوری ومقاومت حضور داشته باشد. در دیگر جنبش های مقاومتی جهان نیز این اسباب بازی رزمی روسی نقش پررنگی داشته است. یاسر عرفات، چه گوارا و بسیاری از انقلابیون جهان همیشه با اِی کا۴۷ دیده شده اند. البته بسیاری از این انقلابیون سلاحشان را خودشان می ساختند زیرا سیستم نامبرده به دلیل سادگی، تنها در کارگاهی که امکان خانکشی لوله وجود دارد، قابل ساخت است و به همین دلیل احتمال می رود که بسیاری از سلاح های موجود در دست نیروهای مستقل ساخت کارگاه های زیرزمینی باشد.

با این اوصاف اگر تا به حال این ابزار جنگی روسی را ندیده اید، همین الان از منزل خارج شوید و منتظر بمانید تا گشت نیروی انتظامی از جلوی در منزلتان عبور کند. حتما یه قبضه اِی کا۴۷ یا ۷۴ همراه خود دارند.

مناسک سیاسی در ایران معاصر

مناسک سیاسی در ایران معاصر

مناسک سیاسی در ایران معاصر



از نگاه امیل دورکیم جامعه شناس برجسته ی فرانسوی، آنچه جامعه را سر پا نگه می دارد، احساس «همبستگی» میان اعضای آن است. او برای بازشناسی جامعه ی مدرن از جامعه ی سنتی نیز از همین مفهوم استفاده کرده و بر اساس میزان و نوع همبستگی میان اعضای آن، جامعه ی سنتی را جامعه ای ساده و دارای همبستگی مکانیکی و جامعه ی مدرن را پیچیده و با همبستگی ارگانیک می داند.


از نگاه امیل دورکیم جامعه شناس برجسته ی فرانسوی، آنچه جامعه را سر پا نگه می دارد، احساس «همبستگی» میان اعضای آن است. او برای بازشناسی جامعه ی مدرن از جامعه ی سنتی نیز از همین مفهوم استفاده کرده و بر اساس میزان و نوع همبستگی میان اعضای آن، جامعه ی سنتی را جامعه ای ساده و دارای همبستگی مکانیکی و جامعه ی مدرن را پیچیده و با همبستگی ارگانیک می داند.


البته برای درک ماهیت همبستگی اجتماعی، در جامعه شناسی دورکیم به میزان و نوع «تقسیم کار» ارجاع داده می شود[۱]. او بر این باور بود که در شرایط تقسیم کار کم و ساده که همبستگی مکانیکی را پدید می آورد، مردم کارهای همانندی انجام می دهند و از این رو تمایل دارند که مانند هم بیاندیشند و هنجار حاکم بر چنین جامعه ای نیز هم رنگی با جماعت است. با این حال به نظر می رسد در مطالعات جامعه شناسیِ دین دورکیم، می توان به درک بهتری از ریشه های همبستگی اجتماعی دست یافت.


دورکیم بر این باور است که در جامعه ی سنتی، دین نقش پررنگی در ایجاد و تداوم همبستگی اجتماعی بازی می کند. او اثرگذاری و تعیین کنندگی دین در چنین جامعه ای را با تکیه بر اعمال ملموس عبادی و آداب نمادین دینی توضیح می دهد. گردهم آیی مردم برای انجام مناسک عبادی مشترک و نمادین در چنین جامعه ای، حس نیرومند تعلق گروهی را میان آنها ایجاد و تثبیت می کند.


به باور دورکیم «هیچ جامعه ای وجود ندارد که لازم نداند در فواصل منظم زمانی، احساسات و آرمآنهای جمعی را به علامت حفظ آنها و تصدیق دوباره آنها به نمایش بگذارد؛ زیرا این ها هستند که عناصر سازنده وحدت و شخصیت یک جامعه را تشکیل می دهند. جامعه ضمناً می داند که این بازسازی معنوی و اخلاقی امکان ندارد، جز به وسیله گردهم آیی های مکرر و بر پا کردن تجمعات و جلساتی که در آنها افراد به اتفاق به تأکید مجدد بر احساسات جمعی خویش بپردازند.»[۲] با این حال تحلیل وی از سیر تطور جامعه، روندی رو به سوی سکولار شدن بود که بر اساس آن دین به تدریج نقش همبسته ساز خود را در جامعه از دست می داد و واقعیت های جامعه مدرن از جمله تقسیم کار فراوان و پیچیده، فاصله گیری از همبستگی مکانیک و مناسک دینی را به دنبال داشت.


با گذشت زمان، نئودورکیمی ها با پیگیری ایده دورکیم درباره ی نقش مناسک در تولید و بازتولید همگرایی اجتماعی، به بازشناسی بسیاری از آئین ها و مناسک سکولار پرداختند. برای این منظور، آنها «کارکردهای شناختی» دین را از «کارکردهای همبسته ساز» آن جدا ساختند. بر این اساس استدلال شد که مذهب به دو شیوه بر واقعیت اجتماعی اثر می گذارد: نخست آنکه آموزه ها و ارزش های مذهبی، ابزارهای شناختی لازم را به منظور تفسیر واقعیت اجتماعی فراهم می کند. و دیگر اینکه اعمال و مناسک مذهبی ابزارهای مهمی فراهم می کنند که به لحاظ اجتماعی معیاری ثابت و مستمر برای نشان دادن واقعیت اجتماعی است. بر پایه ی این نگرش، اگرچه در جامعه ی مدرن کارکرد شناختی دین کم رنگ شده و این نقش را نهادهای دیگری ایفا می کنند اما حتی در این جوامع نیز همبستگی اجتماعی تا اندازه ی زیادی به ایمان و آیین مردمان وابسته است.


درواقع بسیاری از اندیشمندان اجتماعی برخلاف نظر دورکیم درباره ی افول گسترده مناسک در جوامع صنعتی قرن بیستم، بر وجود دائمی رفتار آئینی حتی در قلمرو سکولار تأکید کرده اند. به نظر آنان، مناسک نه تنها در اعمال مربوط به زندگی روزمره، بلکه از جهت کارکرد مهم خود در لیبرال دموکراسی های مدرن، پایدار بوده اند[۳].


برای نمونه برخی پژوهشگران غربی، مراسم تاج گذاری در انگلستان را به عنوان مناسکی عمومی مطابق با دریافت دورکیمی تفسیر کرده اند، که به مثابه ی «اجماع ارزشی و هنجاری» برای حصول همبستگی اجتماعی و عاملی مهم برای تکوین و تحکیم هویت ملی تلقی می شود. رابرت بلا نیز در کتاب «مذهب مدنی در آمریکا» به کاربست ایده دورکیمی و توضیح ابتنای اجتماع آمریکایی بر جنبه های مذهبی می پردازد.


***


مطالعات جامعه شناسی دین دورکیم علی رغم ارزش تحلیلی برای درک برخی واقعیت های اجتماعی در غرب، مبتنی بر مطالعه ی موردی آئین ها و مناسک بومیان استرالیا بود. از این رو نمی توان پذیرفت که یافته های وی به جوامعی که تجربه غرب در مدرنیته از جمله گذار از همبستگی مکانیک به ارگانیک را تمام و کمال از سر نگذرانده اند و دین و آیین آنها نیز نسبتی با مذاهب بومی جوامع بدوی و ریشه های غیروحیانی آن ندارد، به آسانی قابل تعمیم باشد. با این همه برخی اجزا و ابعاد مطالعات جامعه شناسی دین در اندیشه ی دورکیم و سنت دورکیمی در جامعه شناسی، در جوامعی مانند ایران نیز می تواند ابزارهای تحلیلی مفیدی برای شناخت جنبه هایی از واقعیت اجتماعی به شمار رود.


فارغ از جنبه های ارزشی هنجاری که البته خود بخشی از واقعیت های اجتماعی هستند، تجربه جمعی و تحولات اجتماعی معاصر در ایران نشان می دهد که دین و مذهب هم کارکرد شناختی خویش برای تفسیر جهان اجتماعی و هم کارکرد همبسته ساز خود را در همگرایی اجتماعی حفظ نموده است.


با نگاهی گذرا به تجربه تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران معاصر از مشروطه تا کنون، نیاز چندانی به استدلال در این باره دیده نمی شود. جریان روحانیت دینی چه برداشتی نهادی و کارکردی از ماهیت و عملکرد آن داشته باشیم و چه غیر آن توانسته است شناخت دینی، اثرگذاری و تعیین کنندگی آن را در متن زندگی اجتماعی ایرانیان، تثبیت و در پاره ای موارد آن را تقویت کند و ارتقا بخشد. البته روحانیان در این میانه تنها نبوده اند و گفتمان های دیگر معارض یا معاضد در کنار بسترهای تاریخی منحصر به فرد، همگی به مدد هویت دینی و حاملان و حامیان آمده اند تا نقش دین در متن تحولات و تغییرات اجتماعی ایران به طور روزافزون پررنگ تر شود[۴].


برای درک وجوه عینی این اثرگذاری، کافی است به ماهیت انقلاب اسلامی ایران توجه کنیم که نقش شناختی دین در زمینه سازی و پیروزی بخشی آن از هیچ منظری قابل انکار نیست. با این حال به نظر می رسد که ابعاد همبسته ساز مناسک دینی در این باره تا اندازه ی زیادی مورد غفلت جامعه شناسان واقع شده است. از این دیدگاه، مروری بر سیر تطور و تکامل انقلاب اسلامی از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و از آن هنگام تا امروز جالب توجه خواهد بود.


امام خمینی(ره) نهضت اسلامی و مردمی خویش را در بستری از مناسک دینی آغاز کرد. سخنرانی مشهور ۱۳ خرداد سال ۱۳۴۲ امام، در عصر عاشورا و در میان انبوه جمعیت متدینی ایراد شد که برای سوگواری بر سومین امام شیعیان گرد آمده بودند. ایشان در آن سخنرانی حمله نیروهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه را به فاجعه کربلا تشبیه نمود. به دنبال این سخنرانی رهبر انقلاب دستگیر و محبوس شد اما پیام وی در بستری از عواطف مردم عزادار در مناسک ماه محرم انتقال یافت. اعتراضات و راهپیمایی گسترده مردم در تهران، قم، ورامین، مشهد، شیراز و دیگر شهرهای ایران، تنها دو روز پس از سخنرانی عاشورای امام خمینی شکل گرفت که البته با سرکوب خونین معترضان به دست رژیم پهلوی رو به رو شد.


قیام ۱۵ خرداد که در بستری از مناسک دینی عامل همبستگی اجتماعی شد، چهره واقعی رژیم خودکامه پهلوی را به شکلی گسترده آشکار ساخت و ریشه های هرگونه امید اصلاح گرانه به عنوان جایگزین راهکارهای انقلابی را خشکاند؛ همچنین اثر فراوانی بر زمینه سازی برای کامیابی «شناخت دینی» به مثابه ی «ایدئولوژی مبارزه سیاسی» نهاد. گسترش انجمن های اسلامی و دیگر محافل مذهبی در میان اقشار و اصناف گوناگون در سراسر کشور و حتی بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران، به همین دوران بازمی گردد. از آن پس رقابتی چهارده ساله برای به دست گیری و نهادینه سازی رهبری دینی در مبارزه علیه رژیم شاه میان گروه های سیاسی آغاز شد که پیروز آنْ جریان دینی و روحانی بود. کامیابی جریان دینی و روحانی در این راه نیز در گرو برگزاری منظم مناسک دینی با صبغه ی سیاسی بود. در تمامی سال های تبعید امام خمینی از ایران آیین ها و نمادهای مذهبی علاوه بر اینکه حامل ارزش ها و هنجارها به مثابه ی چکیده شناخت دینی به شمار می رفتند، محملی بالقوه برای اعتراض سیاسی به رژیم شناخته می شدند.


با نزدیک شدن به روزهای اوج انقلاب در پاییز و زمستان ۱۳۵۷، این ویژگی در متن تحولات سیاسی ایران پررنگ تر می شود. برای نمونه تظاهرات میلیونی روز های تاسوعا و عاشورای تهران در سال ۱۳۵۷ عملاً به رفراندوم علیه نظام سیاسی شاهنشاهی پهلوی تبدیل شد. حسین فردوست با اشاره به تأثیر راهپیمایی مردم در این دو روز بر فضای ذهنی و روانی سران رژیم پهلوی می گوید: «در روزهای تاسوعا و عاشورا محمدرضاشاه همراه با ازهاری، با هلی کوپتر تمام سطح شهر را بازدید کرد. وقتی دید که همه خیابان ها پر از معترضین است و مملو از جمعیت، رو به ازهاری پرسید: پس طرفداران من کجا هستند؟ ازهاری اظهار داشت: در خانه های شان. شاه بلافاصله جواب داد: پس فایده ماندن من در این مملکت چیست؟[۵]»


با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و روی کار آمدن حکومتی با گرایش مردم سالاری دینی، چیزی از جایگاه و نقش مناسک دینی کاسته نشد اما برای مردمی که جمهوری اسلامی را از خود و برای خود می دانستند، بیشتر کارکردی حمایتی نسبت به مشروعیت نظام سیاسی یافت تا آنکه محملی برای اعتراضات پراکنده به آن شناخته شود. البته احیای ابعاد سیاسی برخی مناسک مذهبی مانند حج و نماز جمعه و توجه به آنها وجه اعتراضی نیز داشت اما لبه ی تیز آن به سوی استکبار جهانی در شرق و غرب نشانه گرفته شده بود.


بدین ترتیب، مناسک عمومی در طول سال های پس از انقلاب اسلامی نیز جایگاه خود را به عنوان عامل همبسته ساز اجتماعی حفظ کرده و تدارم بخشید. حتی در ۲۲ بهمن یعنی روز ملی ایران و در حالی که مردم در سراسر کشور کارناوال های شادی به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی در خیابان ها به راه می اندازند، تلقی مذهبی از این اقدام آشکارا در میان کنشگران دیده می شود. درواقع یک انگیزه مهم و شاید مهم ترین انگیزه این کنشگران که توسط خود آنها اظهار می شود، عمل سیاسی به عنوان یک واجب شرعی و در چهارچوب مناسکی دینی است.


نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی ایران نیز در این سال ها به این سو گرایش داشته که حضور مردم در این گونه مناسک را «امر سیاسی» تلقی کند و آن را نشان اعتماد عمومی نسبت به خود و به تبع آن نمادی از مشروعیت خویش بداند. زمینه های نظری این امر البته امروزه در دانش جامعه شناسی سیاسی فراهم است. زیرا «مناسک سیاسی»[۶] . می تواند وجه سمبلیک مشروعیت سیاسی در کنار وجه دموکراتیک آن شمرده شود.


***


اگرچه عواطف و احساسات مردم در مناسک سیاسی می تواند به عنوان بدیل و مکمل عقلانیت ابزاری سیطره یافته بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی مدرن مورد توجه قرار گیرد اما از آن جا که حضور عمومی در نظام های سیاسی موجود بیشتر در چهارچوب رقابت و مشارکت انتخاباتی سامان یافته است، مناسک سیاسی نمود چندانی در صحنه ی واقعیت های اجتماعی جوامع پیچیده فراصنعتی ندارد؛ به تبع آن رد پای این مفهوم در ادبیات جامعه شناسی سیاسی غربی نیز چندان پررنگ نیست.


اما در جامعه ی ایران و با توجه به واقعیت های اجتماعی آن، می توان بیش از این به حضور و تأثیر مناسک سیاسی در زندگی ایرانیان اندیشید و با تکیه بر یافته های تجربی، از آن بیشتر سخن گفت. با این حال گرایش جامعه دانشگاهی ایران به برگردان و پذیرش یافته های غربی در حوزه ی علوم انسانی و اجتماعی، چنین راهی را دشوار می نمایاند. اندک توجهات به اهمیت اجتماعی این گونه مناسک، اغلب به بهانه ی سیاسی تلقی شدن آن از سوی حاکمیت و گرایش به تبلیغات پیرامون حضور مردم در آن به مثابه ی منبع مشروعیت سیاسی، دچار خودسانسوری می شود. همچنین بیشتر پژوهش های جامعه شناسانه در نگرش ها و کنش های ایرانیان به این گرایش دارند که سیر تطور و تحول اجتماعی ایران را به سوی سکولار شدن ارزیابی کنند. طبیعی است که در این بستر توجه به نقش و تأثیر اجتماعی و سیاسی مناسک دینی کاهش می یابد.


با این همه پدیده هایی مانند حضور مردم در راهپیمایی های هر ساله سالگرد پیروزی انقلاب و یا مناسک سیاسی نُهم دی ماه سال ۱۳۸۸، در برابر هرگونه تلاش برای کم رنگ جلوه دادن اهمیت و اثرگذاری این گونه رفتارهای ایرانیان، علامت سؤالی جدی قرار می دهد. جالب توجه است که مردم با گذشت چیزی حدود نیم قرن از تجربه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، چرا و چگونه نسبت به ارزش ها و هنجارهای دینی سیاسی همچون ریشه ها و پایه های نظام سیاسی دلخواه خویش می نگرند و هرگونه تهدید علیه آن را به طور خودجوش و با حضوری گسترده پاسخ می دهند.


البته اهمیت فراوانی دارد که در تلاش پژوهشی برای فهم این گونه کنش ها، از هرگونه تلقی سطحی و شعاری نسبت به مسائل چه با نگاه مثبت و همدلانه و چه با نگرش منفی و منتقدانه پرهیز شود. در این صورت است که اهمیت و اثر اجتماعی این گونه روی داد به طور خاص و مناسک سیاسی در ایران معاصر به طور عام، دست مایه خوبی برای پژوهش در جامعه شناسی سیاسی ایران خواهد بود.

مصطفی غفاری


دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی


فصلنامه صدرا - شماره ۹


[۱]-نک به: ریتزر، ۱۳۸۹: ۴۶-۵۰


[۲] - اسمیت، ۱۳۸۷: ۲۹ و ۳۰


[۳] نش، ۱۳۸۸، ج ۲: ۱۲۱


[۴] - شرحی از ماجرا را می توان در این کتاب یافت: کچویان، ۱۳۸۷: ۱۴۷-۱۸۹


[۵] - فردوست، ۱۳۷۱: ۵۹۰


[۶] . Political Rituals


منابع


اسمیت، فیلیپ (۱۳۸۷) درآمدی بر نظریه فرهنگی. ترجمه حسن پویان، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.


ریتزر، جرج (۱۳۸۹) مبانی نظریه جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن. ترجمه شهناز مسمی پرست، تهران: ثالث.


فردوست، حسین (۱۳۷۱) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. تهران: اطلاعات.


کچویان، حسین (۱۳۸۷) تطورات گفتمآنهای هویتی ایران، ایرانی در کشاکش با تجدد و مابعد تجدد. تهران: نی.


نش، کیت (۱۳۸۸) راهنمای جامعه شناسی سیاسی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

جریان شناسی سلفی های جهادی تکفیری در بحران سوریه

جریان شناسی سلفی های جهادی تکفیری در بحران سوریه

جریان شناسی سلفی های جهادی   تکفیری در بحران سوریه












از پایان قرن نوزدهم ایدئولوژی سلفی های سوریه متحول شده است. غالباً جنبش سلفی در سوریه، جنبشی اصلاح طلبانه و متأثر از اندیشه های محمد عبده در مصر بوده است. تا ۱۹۶۳ و وقوع کودتای نظامی حزب بعث، سلفی های سوریه به عنوان سلفی اصلاح طلب همچنان هویت خود را حفظ کردند. لکن گفتمان سکولار بعثی ها در سوریه کم کم، سلفی اصلاح گرایانه سوری را به سمت سلفی جهادی سوق داد. نخستین ریشه های جریان سلفی جهادی در سوریه در دوران حافظ اسد کاشته شد. علاوه بر آن شرایط پیچیده منطقه ای و بین المللی نیز بر آن تأثیرگذار بود. در واقع عواملی از جمله جنگ دوم خلیج فارس، کودتای نظامی علیه اسلام گرایان الجزایر پس از پیروزی آنها در انتخابات، نسل کشی و کشتار مسلمانان بوسنی و هرزگوین، آزادی افغانستان از نیروی شوروی و به دنبال آن بازگشت افغان عرب، به این امر کمک کرد. مجموع این تحولات داخلی و بیرونی جوانان را با تفکر جهادی آشنا ساخت. علاوه برآن نظام سوریه تجربه تعامل و همکاری با سلفی ها و جریان های القاعده (در حمله آمریکا به عراق) را دارا می باشد.

مشکل سلفی ها با نظام سوریه از زمان قدرت گیری حافظ اسد در سوریه شروع شد، زیرا سلفی ها، فرقه علوی را رافضی می دانند و برای مشروعیت بخشی به ادعای مذهبی خود به فتاوی علمای مذهبی از جمله ابوحامد غزالی و ابن تیمیه تأکید می کنند. در همین راستا، سلفی های جهادی برای سرنگونی حکومت علوی ها و ایجاد حکومت اسلامی، جهاد را جایز می دانند. این اختلاف و درگیری ها صرفاً مذهبی نبود و رنگ و بوی طایفه ای نیز داشت؛ به خصوص که نظام سوریه در کشتار معروف در سال ۱۹۸۲، سه مرکز عمده اسلام گرایان در حماه، حمص، و ادلب را مورد حمله قرارداد که بسیاری از اسلام گرایان رادیکال طی آن کشته شدند و در نهایت موجب شد رهبری اخوان در خارج مستقر شود و جریان های اسلام گرا نیز بر شدت اقدامات خود بیفزایند. اخوان المسلمین سوریه بخشی از جریان های اخوان است که بر اساس طرح واندیشه حسن البنا در مصر در پایان قرن بیستم شکل گرفت. اخوانی ها طی اشغال سوریه توسط فرانسه در زمینه سیاسی آشکارا فعالیت می کردند. در ابتدا این جنبش تمایلی به حرکتهای مسلحانه نداشت، اما با گذشت زمان و تحت تأثیر افکار «سید قطب» اخوانی ها از سال ۱۹۸۲ مبارزات مسلحانه خود را علیه علوی ها و حکومت علوی ها آغاز کردند و در گیری های شدیدی در حماه و... به وجود آمد که منجر به کشته شدن ۲۰ هزار نفر از طرفداران اخوان المسلمین شد و اکنون نیز سلفی ها این کشتار را به جریان های حاکم فعلی ربط می دهند و درصدد انتقام از طایفه علوی هستند.

به طور کلی گروه های سلفی فعال در سوریه را می توان به دو دسته تقسیم بندی نمود: جریان های رادیکال سلفی که خارج از مرزهای سوریه وارد این کشور شده اند که وابسته به سازمان جهانی القاعده می باشند. هدف آنها نیز تشکیل دولت اسلامی در سراسر مناطق جهان است و در قالب سازمان های متعددی سازماندهی شده اند. دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) و جبهه النصره در زمره این گروه قرار می گیرند. جریان سلفی های تکفیری خارجی حاضر در سوریه، با توجه به پایگاه هایی که از آن به سوی سوریه عزیمت کرده اند به پنج دسته: جنگجویان تونسی و لیبیایی، سلفی های لبنان و عراق، سلفی های اردن و عربستان جنگجویان چچنی و اروپایی و در آخر، القاعده تقسیم می شوند. دسته دوم، گروه های سلفی جهادی داخلی می باشند که اغلب عناصر ان دارای تابعیت سوری هستند. این گروه اگرچه مبانی اصلی رفتار گروه های جهادی بین المللی را دارند، اما هدف آنها سرنگونی نظام سوریه و در نهایت تشکیل دولت اسلامی در داخل سوریه است، از جمله این گروه جبهه اسلامی سوریه می باشد.

در حال حاضر، سه گروه سلفی جهادی تکفیری در سوریه می جنگند که هر کدام دیدگاهای اعتقادی، انگیزه، اهداف، خواسته ها و تاکتیک مبارزاتی، متفاوتی دارند. از جمله مهمترین این گروه ها می توان به جبهه النصره، گروه داعش و گروه جبهه اسلامی سوریه اشاره کرد.

جبهه النصره

بعد از شروع درگیری¬های سوریه در مارس ۲۰۱۱، مبارزین سوری (در دوله العراق الاسلامیه) عضو گروه های القاعده موجود در عراق تصمیم خود را برای تشکیل گروه جهادی برای مبارزه با نظام سوریه گرفتند. در همین راستا از ترکیب گروه های کوچک جهادی، جبهه ای تشکیل شد که بر روی خود «کتائب النصرة لأهل الشام» نام نهاد. در میان اعضای آن، جنگجویان متعددی از کشورهای خارجی و با نژاد و قومیت های مختلف حضور دارند. این گروه از همان ابتدا از پشتیبانی مالی و نظامی، ابوبکر بغدادی(رهبرالقاعده درعراق) برخوردار بود. جبهه النصره، در نهایت در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۲ به رهبری «ابومحمد الجولانی» اعلام موجودیت کرد.

جبهه النصره به عنوان معروف ترین و بارزترین جریان سلفی جهادی– تکفیری حاضر در سوریه، شدیدترین ضربه ها را بر علیه ارتش سوریه وارد کرده است. پیشرفت های النصره در میدان نبرد در برابر ارتش سوریه به دلیل برخورداری فرماندهان آن از تجربه بالای نظامی می باشد. اکثر اعضای النصره سابقه حضور در جنگ های افغانستان، عراق و چچن را دارا می باشند. اعضاء و جنگجویان این جبهه با قومیت و نژادهای مختلف بوده است که به غیر از نیروهای عرب می توان به جنگجویان ازبک، ترک، چچن و اروپایی اشاره کرد. این گروه با حمایت های تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته است فجایع بزرگی را در سوریه رقم بزند. جبهه النصره همچنین مسؤلیت بسیاری از حملات انتحاری و تروریستی صورت گرفته در این کشور را بر عهده گرفته است. با این حال این گروه از مشروعیت بخشی، برخی علمای سلفی نیز بهره می برد. عبدالمنعم مصطفی حلیم (ابو بصیر طرطوسی) ایدئولوگ سلفی جهادی است که خشونت های جبهه النصره را مشروع جلوه می دهد. ابوالمنذر الشنقیتی، یک عالم سرشناس کشور موریتانی نیز با انتشار فتوایی به هرکسی که قصد دارد برای جهاد به سوریه برود، توصیه کرده است تا به جبهه النصره بپیوندد. همچنین باید یادآور شد که جنگجویان عرب پس از فتوای شیوخ جهادی و تشویق «یوسف القرضاوی» برای ادای فریضه ی جهاد ضد نظام بشار اسد معادله جدیدی را برای سوریه خلق کردند.

دولت اسلامی عراق و شام (داعش)

زمانی که آمریکا عراق را اشغال کرد گروهی تحت عنوان دولت اسلامی در عراق شکل گرفت. این گروه به عنوان یک گروه با تفکر القاعده ای ظهور یافت. ایده تشکیل حکومت اسلامی عراق در اکتبر ۲۰۰۶ به رهبری ابوعمر بغدادی بود. وی درسال۲۰۱۰، همراه با المصری دیگر رهبر بلندپایه سازمان، در حمله نیروهای عراقی و آمریکایی جان باخت. پس از کشته شدن ابوعمر بغدادی، ابراهیم البدری معروف به ابوبکر بغدادی به این سمت رسید. ابوبکر البغدادی، یکی از افراد نزدیک به «ابومصعب الزرقاوی» از بارزترین رهبران القاعده می باشد. وی به دنبال اعلام وحدت از طریق ادغام جبهه النصره با تشکیلات دولت اسلامی عراق تحت عنوان «دولت اسلامی عراق و شام» به شهرت رسید. در سه سال گذشته و بعد از حوادث سوریه، دولت اسلامی عراق، موضوع تشکیل دولت عراق و شام را مطرح و در قالب و فرایند جدیدی تحت عنوان داعش (دولت اسلامی در عراق و شام) سامان یافت و همچنان زیر نظر القاعده به رفتارهای قبلی خود ادامه داد.

داعش وابسته به سازمان جهانی القاعده است که دارای ساختاری است که پا را از حوزه و حیطه جغرافیایی خاص فراتر می نهد و به همین دلیل محدود به حد و مرزی نیست. سازمان دولت اسلامی در عراق و شام، وزنه ای سنگین در معادله سوریه، به خصوص در مناطق شمال به شمار می رود. «گروه دولت اسلامی عراق و شام» به دنبال بروز اختلاف هایی میان «ابوبکر البغدادی» و «ابو محمد الجولانی» پای به عرصه میدانی سوریه گذاشت. از حیث خط مشی و دیدگاه فکری از سازمان تروریستی «القاعده» پیروی می کند و از حیث عملکرد و فعالیت، تنها به اعلام جنگ علیه ارتش سوریه اکتفا نکرده، بلکه تلاش دارد تا دیگر گروه های مسلح فعال در سوریه را از جمله «ارتش آزاد سوریه» و گروه «جبهه النصره» را نیز کنار بزند و خود تنها میدان دار عرصه سوریه باشد. برای داعش پیروزی انقلاب یا سرنگونی نظام مهم نبوده، بلکه تمام تلاش این گروه بر سیطره یافتن بریک منطقه جغرافیایی معین و تحت سلطه خود درآوردن آن متمرکز است». داعش گروهی اسلامی، افراطی و تکفیری است و قتل هر کسی را که وابسته به این گروه نباشد، حلال و جایز می داند، داعش همچنین به سوریه و عراق با یک دید نگاه می کند و حل مسأله این دو را با هم می خواهد. در واقع داعش به دنبال ایجاد دولت اسلامی در عراق و شام است.

«ابوبکر البغدادی» گروه «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را رهبری می کند. وی با الجولانی رهبر جبهه النصره اختلاف دارد. البغدادی سال گذشته اعلام کرد «النصره» بخشی از این گروه است اما الجولانی بلافاصله این مسأله را رد کرد. جولانی با پافشاری بغدادی برای ادغام دو گروه تحت یک نام مخالفت کرده است. این امر منجر به دخالت ایمن الظواهری رهبر سازمان بین المللی القاعده برای پایان دادن به اختلافات بین گروه های مذکور شد. الظواهری بر جدایی این دو گروه تأکید کرد و دولت عراق اسلامی و جبهه النصره در شام را دو گروه مجزا و مستقل، اولی به رهبری ابوبکر البغدادی در عراق و دومی را به رهبری الجولانی در سوریه دانست. تحلیلگران بر این باورند «دولت اسلامی عراق وشام»، که با گروه ها و جریان های مسلح مختلف در شمال سوریه مبارزه می کنند، در راستای کنترل بلامنازع خود در مناطق مرزی ترکیه و عراق از طریق اخراج دشمنان احتمالی خود است. گروه دولت اسلامی عراق و شام اکنون کنترل بعضی از شهرهای سوریه را دست گرفته و درصدد دستیابی به هدف خود که تشکیل خلافت اسلامی فراگیر است می باشد. عناصر داعش دارای مهارت و تجربه بسیار در امر مبارزه هستند و دلیل این امر حضور آن ها در عراق و مبارزات چندین ساله در این کشور است.

جبهه اسلامی سوریه

سومین گروه سلفی حاضر در سوریه، جبهه اسلامی سوریه می باشد که از مهمترین گروه های سلفی داخلی در سوریه به شمار می رود. این گروه در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۳ از ترکیب گروه های نظامی و رهبران سلفی از جمله گروه احرار الشام، جیش الاسلام و سایر گروها از جمله جبهه التوحید تشکیل شد؛ که بزرگترین ائتلاف نیروهای سلفی جهادی در سوریه به شمار می آید. جبهه اسلامی بر خلاف سایر جریان های نئوسلفیسم خارجی ائتلاف و همکاری با دیگر گروه های جهادی را تحریم یا منع نمی کند. در همین راستا گروه الجبهه الاسلامیه که به تازگی اعلام موجودیت کرده، از ادغام هفت گروه لواء التوحید، احرار الشام، لواء الصقور الشام ، لواء الحق، انصار الشام و جیش الاسلام، گروه کردی جبهه الاسلامیه الکردیه در سوریه تشکیل شده است. اغلب عناصر جبهه اسلامی دارای تابعیت سوری هستند و سرکردگان آن مانند «زهران علوش» سوری و از اهالی «دوما» یا «احمد الشیخ» از اهالی جبل الزوایه است، به همین دلیل تا حدودی برای سوری ها، دست کم برای اهالی مناطق شان شناخته شده هستند.

بر خلاف گروه داعش و جبهه النصره پیوستن به گروه های مسلح وابسته به جبهه اسلامی مانند «احرار الشام» یا «لواء التوحید» یا «جیش الاسلام» یا «صقور الشام» نیازی به گذراندن دوره های آموزشی و فرهنگی ندارد و پیوستن به جبهه اسلامی و گروه های آن به راحتی صورت می گیرد. علاوه بر آن عناصر جبهه اسلامی دارای مهارت و تجربه لازم نیستند، اما به این جهت که اغلب عناصر آن سوری هستند، با مناطق مختلف و شهرها و روستاها و گذرگاه های کشور بیشتر آشنا هستند. این جبهه همچنین مورد حمایت عربستان سعودی می باشد و نه تنها با هیچ یک از اهداف آل سعود متناقض نیست بلکه بسیار هم پوشانی دارد.

این گروه را یک شورای متشکل از چندین فرماندهی اداره می کند که شخصی به اسم «احمد عیسی الشیخ ابو عیسی » فرمانده سابق تیپ صقور الشام در راس آنها قرار دارد. این جبهه از دو هیئت تشکیل شده است که یکی نظامی و دیگری سیاسی است و اولی را «زهران علوش» فرمانده گروه جیش الاسلام و دومی را «حسان عبود» فرمانده جنبش احرار الشام بوده است و هدف خود را سرنگونی نظام سوریه معرفی کرده است. به گونه ای است که برآورد می شود جبهه اسلامی سوریه بیش از ۷۵ هزار نیرو در اختیار داشته باشد. گروه جبهه اسلامی هدف از ساختار نظامی، سیاسی و اجتماعی جامع را سرنگونی نظام سوریه و تشکیل امارت اسلامی در سوریه اعلام کرده است. در هر صورت خلأ قدرت در سوریه به سایر گروه های سلفی پایگاهی ایده آلی بخشیده است. این گروه ها با بسط نفوذ خود در سراسر استان های سوریه و در مجاورت مرزهای ترکیه و در داخل عراق، تهدیدی برای امنیت منطقه و امنیت بین المللی به شمار می روند.

سیدعلی نجات

کارشناس مسائل خاورمیانه